طومار
هر روز از “تو” میشنومچرا این لعنتی دست از سرم بر نمیداردچندسال پیش کودکی به ناچار تن به زندگی داد،هر […]
هر روز از “تو” میشنومچرا این لعنتی دست از سرم بر نمیداردچندسال پیش کودکی به ناچار تن به زندگی داد،هر […]
چه سنگ شده این دلمامروز در خیابان به آدمها که نگاه میکردم دیگر هیچ کس را دوست نداشتم،نه مرد عابرنه
زن بازی آنقدرها هم که میگویند بد نیست من خودم یکبار زن بازی کردم خیلی بامزه بودزنی مرا گول زدگولش
داشتیم زندگیمان را میکردیمخنده خنده بادی آمددستش در موهای تو گیر کرددلم را بازی دادو بی صدا تو را برد.
چالش حضور در تیمهای حرفهای
چالش حضور در تیمهای حرفهای بیشتر بخوانید »
چه سنگ شده این دلمامروز در خیابان به آدمها که نگاه میکردم دیگر هیچ کس را دوست نداشتم،نه مرد عابرنه